مردمی غمگین و عصبانی که لبخند رو فراموش کردن . به خودم میگم تهران من کجاست تهرانی که همه چیزش رو از دست داده.
تهرونی ها کجا رفتند.بعضی وقتها که تو خیابون یا تاکسی یه لهجه غلیظه تهرونی به گوشت میخوره خوشحال میشی واین احساس یادت میاره که ما تهرونی ها از معدود جماعتی هستیم که تو شهر خودمون غریبیم.
حیامون مانع پیشرقتمون .تک پریمون باعث تنهائیمون.رک گوئیمون علت جدائیمون و صداقتمون باعث بدبختیمون شد.
چند وقت پیش چشمم افتاد به یه مقاله تو یه روزنامه که یه اقائی به اسم زیباکلام نوشته بود تمام عیبهای دنیا رو به تهروی ها نسبت داده بود و اخر کار هم نوشته بود که خودش بچه تهرانه از قرار این اقا کلی اینتل لتتوال هم هست .اگه تو فهم بالاش شک کنم تو بچه تهران بوذنش شک نیست چون فقط ما تهرونیها بلدیم برای بالا بردن دیگران به خودمون بر...یم ائتوکریتیکومون انقدر بی حدو حسابه که انگار چیزه مثبتی در ما جماعت نیست.فراموش میکنیم که تو تمام ذنیا انسانها حق دارند که از ریشه و زادگاهشون تعریف و تمجید کنند البته به شرط اینکه دیگران رو تخریب نکنند.
حالا فکرش رو بکن که این استاد دانشگاه برای تعرف و تمجید از شهرستانیها تیشه کلام رو ورداشته و افتاده به جون تهرونیها.حال تکرار سخنان قصارش در من نیست ولی فقط به خودم میگم جرا همه حق دارند از ولایتشون تعریف کنند الا ما تهرونیها .هر چند که مهاجران میلیونی چیزی دیگه برای تعریف نزاشتن و در اخر دلم میخواد به این اقای زیباکلام بگم اره داداش من دوست داشتم تهرون همون دهاتی که تا سیصد سال پیش شما میفرمائید میموند و ما تهرونیها هم با خر از پامنار راه میقتادیم دروازه شمرون و میرفتیم بالا و تا به یونجه زارهای فرح زاد میرسیدیم و شهرمون پاکترو زیباتر بود و از همه مهمتر مثل بقییه شهرستانها ولایتمون مال خودمون بود.لعنت به اون اقا محمد خان که تهرون رو پایتخت کردو نزاشت طهرون بمونه